مقالات

اصانلو،اسوه ایستادگی

به بهانه روز جهانی کارگر اول ماه می

http://www.rahesabz.net/story/14698/?fbclid=IwAR19J2CXTvYdpziLLJzQnnGf5UkHTw2PM00zZ1nC3Ri2GTp4EzgcnGIasAw

علی ایزدی ، راه سیز می ۲۰۱۰

        اظهارعجزنزد ستمگر ز ابلهی است            اشک کباب موجب طغیان آتش است !

چه بسا که برای امثال منصور اصانلو که از ۵ بهار پیش محبوس ، اما هم چنان منصورند، همین عدم اظهار عجزی که صائب در مقابل حاکم جائر امتناع از آن را واجب می داند، بزرگترین عامل تقویت روحیه حق طلبی و در نتیجه مقاومت شان در برابرظلمی است که بنام اسلام بر طبقه مستضعف روا میدارند.

توسعه یافتگی

اقبال لاهوری ، فیلسوف بزرگ با تیزبینی خاصی که نهایتا او را به فلسفه ” بازگشت به خویشتن” رهنمون نمود در مقایسه جوامع غربی و شرقی اشاره موجز اما متینی دارد:

    ” شرق حق را دید و عالم را ندید          غرب عالم را بدید از حق رمید!”

در عصر اقبال البته این نگرش فلسفی و دینی نسبت به وجوه افتراق دنیای غرب و شرق غالباً لحاظ می گشت و کمتر به موضوعی بنام توسعه توجه می شد.

آنچه که باعث شد دنیا و کشورها در چند دهه اخیر به سه گروه جهان اول ، جهان دوم و جهان سوم تقسیم بندی شوند همین واژه توسعه است، به این ترتیب کشورهای توسعه یافته به عنوان جهان اول، کشورهای در حال توسعه جهان دوم و کشورهای توسعه نیافته به مثابه جهان سوم تلقی می شوند.

توسعه یافتگی را ، بسیاری معادل رشد اقتصادی می دانند اما بنظر می رسد اگر چه این عامل نقش اصلی را ایفا می کند اما زیر بنا نیست، به بیان دیگر چنانچه اعتلای اجتماعی و فرهنگی در جامعه به عنوان یک شاخص رشد دیده نشود ، رشد اقتصادی یا وجود ندارد و یا دست کم عادلانه و حقیقی نیست.

اما از دید سازمان های جهانی مثل صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی و سازمان ملل همواره عواملی به عنوان شاخص توسعه یافتگی قلمداد می گردند که عبارتند از:

بالا بودن نرخ تولید ناخالص ملی ( داخلی ) ، ارتقاء ارزش پول ملی، ترفیع رشد اقتصادی، افزایش صادرات، کاهش نرخ جمعیت ، کاهش نرخ سود بانکی، کاهش نرخ بی سوادی ، کاهش نرخ تورم و کاهش نرخ بیکاری. این ۹ عامل در تعریف توسعه یافتگی با درجات متفاوت نقش اصلی را ایفا می کنند.

جایگاه ایران در مقوله توسعه یافتگی

اگر چه در جمهوری اسلامی بسیاری از حقایق ، قربانی تیغ سانسور می شود و در نتیجه آمارهای واقعی را کمتر می توان حصول کرد ، اما هر از گاهی به دلیل تشدید رقابتهای بین جناحی در درون خود نظام بسته ایران، مسائلی به بیرون درز می نماید که عمق مشکلات جامعه را نشان می دهد.

با نگاهی گذرا به برخی عوامل معنی بخشنده به توسعه یافتگی می توان جایگاه ایران امروز را در تقسیم بندی سه گانه جهانی تبیین نمود، به عنوان مثال در حوزه کاهش نرخ جمعیت ، اگر چه جامعه آگاه امروز تمایل زیادی به داشتن فرزند بیشتر در یک خانواده نمی بیند که البته یکی از دلایل به طرز اجتناب ناپذیری مشکلات مالی و در نتیجه عدم برخورداری از بنیه اقتصادی قوی در خانواده برای فرزند بیشتر است. عامل دیگر افزایش سن ازدواج است که آن هم خود موجب اصلی اش مسائل مالی می باشد.

اما متأسفانه ندانم کاری های دولت آقای احمدی نژاد در همین زمینه هم مشکل آفرین خواهد بود، وقتی آقای رئیس جمهور در سفر استانی اخیر خود به ازای تولد هر فرزند یک میلیون تومان جایزه تعیین می کند که صرف نظراز بار مالی و عواقب تورمی این طرح که ید طولایی خواهد داشت، ازنظر کارشناسان اقتصادی ، اصولاً تأمین این بودجه در سال و سود ماهانه ای که به ازای همین یک میلیون تومان از طرف بانک ها به فردی که این مبلغ را بابت فرزند جدیدش گرفته ، مقرر شده که پرداخت گردد ، خود یک مسئله غامضی خواهد بود ، به عبارت دیگر با تشویق به افزایش نرخ جمعیت،بنظر می رسد که در جهت عکس روند توسعه یافتگی حرکت می کنیم.

از طرفی در باب تورم که یکی از بد ترین جایگاه ها را در جهان داریم و این موضوع بر می گردد به سه دهه اخیر. نرخ ۲۴-۲۳ در صدی  تورم با توجه قدرت خرید برای جامعه ما وحشتناک است.

در زمینه بیکاری، اگرچه ادعا می شود که نرخ آن در حال کاهش است اما آمارهای واقعی حاکی از درجا زدن نسبت به گذشته و یا بد تر شدن شرایط دارد. بانک جهانی اخیراً آماری را در مورد نرخ بیکاری در ایران منتشر کرده و در آن متوسط نرخ بیکاری را از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ حدود ۵ .۱۰ درصد تعیین کرده، از سوی دیگر بر اساس آمار همین بانک که در آوریل ۲۰۱۰ انتشار یافته نرخ مشارکت نیروی کار در ایران نسبت به سال ۱۹۹۰ که ۸۰ درصد بوده با ۵ درصد کاهش به ۷۵ درصد رسیده ولی جمعیت نیروی کار یعنی آماده برای اشتغال با ۱۲ میلیون نفر افزایش نسبت به سال ۱۹۹۰ در حال حاضر به ۲۸ میلیون نفر رسیده.

در بخش افزایش صادرات ، که صادرات غیر نفتی به عنوان شاخص مهم تر تلقی می شود ، با انزوای بازار فرش ایران که از سالها شروع شده و مشکلات اقتصاد پسته که ایران را از مقام اول به دوم تنزل داد و آمریکا جایگاه اول را در بازار پسته در جهان بدست آورد ، هم البته در این مورد مقصر را
” افلاتوکسین” ، قارچ بیچاره می دانند!

برای زعفران و خاویار هم چشم انداز رقابتی تنزل دیده می شود. درباره نرخ تولید ناخالص ملی هم ماجرا کاملاً مشخص است، پول ملی ما هم که روز به روز ضعیف تر می شود.

حال با لحاظ کردن همه شاخص های ذکر شده در تعریف توسعه یافتگی ، متأسفانه جایگاه ایران به سختی از منزلت جهان سومی بودن فاصله می گیرد، از سوی دیگر بطوریکه پیشاپیش اشاره شد، اگر توسعه واقعی را توسعه یافتگی سیاسی بدانیم و یا آن گونه که بدرستی امثال مهندس سحابی معتقدند که توسعه سیاسی در گروی توسعه اقتصادی است. از هر دو منظر یعنی توسعه سیاسی و اقتصادی ایران جایگاه جالبی ندارد!

ماجرای سندیکای کارگری

سوابق تشکیل اصناف کارگری و کار، برمیگردد به دوره پهلوی دوم، اگرچه در زمان شاه سابق، اتحادیه های کارگری توان محدودی داشتند و متاسفانه نا عدالتی اقتصادی آن ها را بیشتر به یک نهاد نمایشی تبدیل کرده بود اما از آنجا که اقتدار حاکمیت شاه مبتنی بر ابزارهای دینی به گونه ای که امروز به نام اسلام تمام می شود ، نبود، هر از گاهی این اتحادیه ها توان احقاق برخی از حقوق کارگری را پیدا می کردند، طبعاً یکی از عوامل ، توان اقتصادی بالای جامعه آن زمان نسبت به حال است که باعث می شد تا قرارداد های واقعی کارگری وجود داشته باشد و سیستم روزمزدی در بهره کشی ازنیروی کار کم رنگ تر شود.

متاسفانه بعد از انقلاب گرچه یکی از شعارهای مدعیان آن تحقق آرزوهای پرولتاریا و نجات مستضعفین بود اما بسان خیلی از امور دیگر، نتایج بر عکس و گاها سهمناک شد ، بطوریکه از سال ۶۳ جلوی فعالیت های سندیکای بجا مانده از رژیم شاه گرفته شد ، باز به بهانه همیشگی اختلال در کار و تولید ، در نتیجه اخلال در نظام!

متاسفانه آنچه که بعنوان درد مشترک بویژه جامعه کارگری چه در زمان شاه حس می شد و چه پس از انقلاب ، جریان دارد، روش استثماری تعیین حداقل دستمزد می باشد به عبارت دیگر در نظر نگرفتن شاخص ها یا عوامل تعیین حداقل دستمزد که به ترتیب درجه اهمیت عبارتند از:  مسکن ، خوراک ، پوشاک ، بهداشت و آموزش، این اصول پنج گانه که در تمام دنیا نقش کلیدی را در نظام تعیین حداقل حقوق و عایدی دارند.

پس از انقلاب بویژه از سال ۶۳ به بعد ، به واسطه تحریم های اقتصادی ، جنگ خانمان سوز و مثل همیشه نداشتن یک نظام اقتصادی کارشناسی شده و سالم ، روش تعیین حداقل حقوق نیروی کار  دستخوش تحولات منفی گردید، در این میان ، مسکن معضل بزرگ و لاینحل جامعه ایران شد، در بخش آموزش هم آنچنان تنزل یافتیم که هر ساله صندوق بین المللی پول، جایگاه ایران را در فرارمغزها از بهترین ها می داند!!

خاستگاه جنبش کارگری در دنیا

در زمینه علت و منشأ نام گذاری روز اول ما  می ، یازده اردیبهشت بعنوان روز جهانی کارگر دو نظریه وجود دارد، عده ای شواهد تاریخی مربوط به جنبش های کارگری در فرانسه طی سالهای دهه ۷۰ را تاریخ پیدایش آن قلمداد می کنند و گروه دوم یعنی بیشتر محققین منشأ اصلی آن را در سال ۱۸۸۶ در شیکاگو و شخص ” ساموئل گام پرز ” می دانند. اما خاستگاه تاریخی این روز در هر کجا که باشد روحی مشترکی را روایت می کند، به عبارت دیگر چه کارگرانی که  در سال ۱۸۷۰ در پاریس به خود جرأت دادند که تصمیم های طبقاتی را درتعیین حقوق خویش زیر سوال ببرند و بر علیه فاصله طبقاتی  گام بردارند و حاکمیت سرمایه داری را با بنا نهادن ” کمون پاریس ” مورد تهاجم قرار دهند و متأسفانه متعاقباٌ خود نیز قربانی قهر سرمایه داری شده و جنبش کارگری شان با تیر باران شدن چند تن از آنان به خاک و خون کشیده شد و چه زحمتکشانی که متعاقباً در سال ۱۸۷۶ در شیکاگوی آمریکا قربانی جنون سرمایه داری شدند، همه آنها ، در خواست شان تعیین یک ساعت کار روزانه عادلانه یعنی همان ۸ ساعت معمول بود، در آن زمان جنبشهای ضد سرمایه داری کارگری در زیر بیرق های سرخ رنگ خویش ، شعار ” یا خون یا نان ” را سر می دادند. در همان مقطع، روزنامه ” فیلادلفیاتریبون ” در مقاله ای اشاره کرده بود : « عناصر کارگری را گوئی رطیل بین المللی نیش زده است، آنها را رقص مرگ در برگ گرفته است. »

اما منشأ حقوقی پیدایش روز اول ماه  می  به عنوان روز کارگر ، تقاضای کارگران در بسیاری از کشورهای دنیا، در جهت کوتاه کردن دست تطاول سرمایه داری سرسام آور نوین بود، یعنی از آنجائی که نظام سرمایه داری سلطه طلب است و بخشی از این هژمونی  طبقاتی را در تقویت هر چه سریعتر بنیادهای مالی خود می دید ، در نتیجه ، با دستمزد  کمتر ساعت کار طاقت فرسای بیشتری را تا ۱۲-۱۰ ساعت در روز از کارگران توقع داشت، در ابتدا اعتراضات کارگری در مورد این زیاده طلبی سرمایه داری و کارفرماهای بزرگ بی ثمر ماند.

برای اولین بار در سال ۱۸۵۶ ایده هشت ساعت کار در روز، توسط اتحادیه های کارگری وقت در استرالیا بوجود آمد و برای به کرسی نشاندن این نظر ، کارگران تصمیم گرفتند که یک روز اعتصاب کنند و دست به کار نزنند و به جای آن به تفریح و جشن و سرور بپردازند که ظاهراً ۲۱ آوریل همان سال بود، این نخستین جشن کارگری نقش اصلی اش ، اثر روانی ای بود که به دنبال داشت و کارگران تهییج شدند که همه ساله در یک روز معین این برنامه را تکرار کنند، صرفنظر از اثر اجتماعی سیا سی که بر پائی این جشن برای کارگران به ارمغان می آورد، ضربه اقتصادی قابل توجهی را باید در نظر گرفت که با یک روز اعتصاب سراسری کارگران بر پیکره اقتصاد سرمایه داری وارد می شد.

در واقع اولین جنبش های اعتراضی کارگری بعد از استرالیا در آمریکا ایجاد شد، یعنی در سال ۱۸۸۶، از آنجایی که در اول ” می ” سال ۸۶ کارگران آمریکایی با در خواست ۸ ساعت کار در روز و در جهت احقاق این مهم، خواهان توقف کامل کار در این روز در تمام جهان شدند ، بطوریکه در شیکاگو تظاهرات بزرگ ۲ میلیونی انجام شد اما با دخالت پلیس آمریکا به اعتصاب خونینی تبدیل شد و ۴ تن جان خود را از دست دادند و پایان این ماجرای غمناک در روز ۴ می ۸۶ یعنی ۳ روز بعد از قربانی شدن ۴ کارگر در راهپیمایی شکل می گیرد، زمانی که کارگران مشغول تدفین دوستان خود ، ضمن اینکه تظاهراتی به پا کرده بودند، به خاک و خون کشیده شدند. چراکه ظاهراً کسی از عمال سرمایه داری بمبی را دربین جمعیت تظاهرکننده  تدفین پرتاب می کند و ده ها نفر از آنان، از جمله یک پلیس قربانی می شود.

به دنبال ممانعت های امنیتی و مقاومت دولت در مقابل کارگران ، جشن بعدی در سال ۱۸۹۰ میلادی در اول ماه  می  بر پا شد. بدین ترتیب با مقاومت و اصرار جنبش های کارگری در تمام اروپا و آمریکا مبنی بر تثبیت ۸ ساعت کار در روز و به مناسبت بزرگداشت قربانیان کشتار شیکاگو ، از اول می  1890 این روز رسماً به عنوان روز کارگر موجودیت یافت.

ماجرای تلخ پرتاب بمب و قربانی شدن چندین کارگر در راهپیمائی تدفین کارگری که در
 ” هایمارل اسکویر” رخ داد ، پیامدش اعدام چهار رهبر رادیکال کارگری به این بهانه بود.

قصه (!) منصور اصانلو

در سال ۸۴، پانزده نفر از کارگران شرکت واحد به جرم تشکیل سندیکا اخراج شدند! این در حالی است که ایجاد سندیکای کارگری در تمام دنیا جزو حقوق مسلم کارگران است نه جرم! آنهم منجر به حبس و تعزیر!

پیامد این اخراج و سایر مسائل ازجمله اعتراض به کمبود دستمزد، درخواست تغییر قرارداد کارگران شرکت واحد از شکل موقت به قرار داد رسمی ( دائمی ) و حق داشتن سندیکاهای آزاد در چارچوب قوانین، باعث شد تا کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه دست به اعتراض سراسری بزنند و در یک روز از مردم بلیط نگیرند و در سطح شهر با چراغ روشن حرکت کنند.

بدیهی است که این یک شکل اعتراض مدنی حق طلبانه تلقی می شود نه یک نافرمانی سیاسی یا دینی علیه ولایت فقیه، اگرچه بسان همیشه ، این حرکت نیز مضروب چماق تهدید حکومتی و تکفیر گشت.

آقای منصور اصانلو، رئیس هیأت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در کنار معترضین ایستاد و در نتیجه در مقابل مدعیان احقاق حقوق مستضعفین! نتیجه این ایستادگی بازداشت ، حبس و تهدید بود، از آن ماجرا ۵ سال گذشت، اصانلو همچنان در حبس و زجر بسر می برد، البته به همراه او عده ای دیگر از همکاران سندیکا زندان را سپری می کنند ، اما چرا؟!

پیامدهای تلخ اعتراضات دو میلیونی کارگری در شیکاگو به رهبری ” ساموئل گام پرز” همان بود که بر شمردیم، آنهم در عصر سلطه خشن سرمایه داری در آمریکا و اروپا، اعتراض امثال آقای اصانلو در مقایسه با آن جنبش های کارگری علیه سرمایه داری وقت که ستون حاکمیت آن کشورها بودند، اصلاً قابل مقایسه نیست، در آن عصر، سرمایه و سلطه یعنی سیاست و هیأت حاکمه با هم عجین بودند و هرگونه اعتراض کارگری یک جنبش سیاسی تلقی می شد، اما امروز، اعتراض مدنی آقای اصانلو مطلقاً جنبه سیاسی ندارد، ایشان و سایر همکارانش بوضوح اعلام کرده اند که در خواست های شان صنفی است و نه سیاسی ، به عبارت دیگر در راستای احقاق حقوق اقتصادی طبقه محروم کارگر،در کشوری که قسمت عمده نیروی رنج دیده کارش زیر خط فقر زندگی می کند.

در نظامی که اسلامش توصیه می کند که مزد زحمت کارگر باید پیش از خشک شدن عرق جبینش پرداخت شود، رهبر یکی از اتحادیه های کارگری اش باید به جرم حق طلبی برای کارگران،  پیش از آن که عرق اعتراضش به ظلم بر همکارانش خشک شود به زندان افتد! ماجرایی که جمهوری اسلامی به عنوان مستمسک مضحک برای محبوس کردن منصور اصانلو خلق کرد، هم چون همیشه ماهیت سیاسی به خود گرفت و ایشان را نیز متهم به فعالیت بر علیه مصالح و منافع نظام نمودند، همان نظامی که دایره حقیر آن به آیه الله خامنه ای محدود می شود و آقای احمدی نژاد و طبعاً تمام مجیز گویان آنان.

اما جرم واقعی منصور اصانلو، اظهار عجز ننمودن ، کوتاه نیامدن برای حقوق همکارانش و در نتیجه در دایره متملقان قرار نگرفتن است!

روز جهانی کارگر بهانه ای است تا از ایستادگی اصانلو یادی بکنیم و مقاومت ایشان را بستاییم گر چه در هر حالتی نام وی نیز هم چون بسیاری عزیزان دردمند دربند ، بر تارک تاریخ مبارزات بر علیه تزویر بنام دین خواهد درخشید و واپسین کلام با بایرید بسطامی که :

« یا چنان نمای که باشی ، یا چنان باش که نمایی! »

واستقامت اصانلوها در آرزوی تحقق بودن و ماندن در اثبات آنچه نمودند! روز فرخنده کارگربراو و همه کارگران عزیز مام میهن فرخنده باد !