مقالات

سیاست؛ میدان نسبیت و سیالیت

شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۲ –
– 12 Oct 2013
06 ذو الحجة 1434 آخرین به روز رسانی : ساعت ۱۹:۲۳ به وقت ایران
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۹۲, ساعت ۱۲:۰۵ قبل از ظهر
محمد برقعی
با همین قانون اساسی هر جا که می شود باید وارد سیاست عملی شد  و ظرفیت جمهوریت آن را بالا برد

جماعتی به دنبال سرنگونی یا انحلال( سرنگونی به زبان دیپلماتیک) نظام هستند واما بیشتر اپوزیسیونی که به مبارزه قانونی باور دارند واز دولت آقای روحانی نیز استقبال می کنند باز از همراهی با دولت می گریزند، به ویژه در خارج از کشور که منزه طلبی آسان‌ترین و مطمئن‌ترین ا ست . اینان هر گاه صحبت از سیاست عملی و حمایت آشکار از دولت روحانی میشود به قانون اساسی با اصل ولایت فقیه، شورای نگبان ومواردی مشابه اشاره کرده و می گویند با وجود این قانون اساسی کاری نمی توان کرد؛ همان ایرادی که نسبت به جنبش سبز پیرامون موسوی و کروبی داشتند و بالاخره هم رهبریت آنان را به حکم التزام به قانون اساسی رد کردند. در مورد اصلاح طلبان هم می گویند آنان سر درگم و دچار تضاد هستند، زیرا در انتخاباتی شرکت می کنند که فرمایشی است و مهندس شده توسط رهبری واین نظر را سالهاست که دارند، از اواسط دوران خاتمی تا بحال.به این ترتیب اینان ذاتی را برای نظام تعریف می کنند و بر آن مبنا نیز کار با آن را ناروا می شمارند. اما برخورد ذات گرایانه و استاتیک به سیاست بیشتر به کار تحقیق تاریخی می خورد تا واقعیت سیاسی.

۱- برطبق قوانین انگلستان ملکه رئیس کلیسا است و در بیشتر کشورهای اروپایی دولت مسئول گردآوری عشریه کلیساها و تحویل این پول به کلیسا‌ها است و متخلف از پرداخت مجازات قانونی می شود که این اواخر کمی ملایمتر شده پس هیچ یک از این کشورها سکولار نیستند.

۲- تعریف حیطه عمل و اختیارات شورای نگهبان چنان در طول سالیان عوض شده که کسانی که آن رانوشتند و به آن رای دادند مرتب می گویند قصد قانون گذار نظارت بر تطبیق کاندیدا با شرایط آمده در قانون و جلوگیری از استبداد رهبر کشور بود آن هم به دلیل سابقه عملکرد شاه، ولی حال چنان است که خود نویسندگان آن ر دصلاحیت میشوند و برعکس نظر نویسندگان آن این قانوان ابزار تحمیل نظر رهبر در بدترین شکلش شده است

۳- تز ولایت فقیه را کسی که مدون کرده بود و تنها منبع فقهی منظم در این مورد بود آیت الله منتظری بود که بارها نوشت من هرگز این ولایت فقیه را قبول نداشته وندارم . برطبق قانون ولی فقیه می باست مجتهد جامع الشرایط و مهمتر اعلم باشد که چون آقای خامنه‌ای شرایطش را نداشت آن را عوض کردند

۴-بر طبق قانون شرط انتصاب به بسیاری از سمت‌ها “رجل ” بودن است .با قوت گرفتن زنان گفته شده رجل به معنی مرد نیست بلکه مقصود آدم بزرگ وتوانمند است
مواضع سیاسی نیز از همین سیالیت برخوردارند

۱ – نیروهای مذهبی در آمریکا تا نزدیک به پنج دهه پیش مدافع حزب دموکرات بودند و حال نیروی بزرگ حزب جمهوری خواه هستند و اصلا اگر به خواسته این دوحزب در یک قرن گذشته بنگرید جای این دو کاملا تعوض شده است

۲- بخش عمده‌ نیروهایی که سی سال گذشته انقلاب را اداره کرده بودند یا در زندان‌ها به عنوان ضد انقلاب هستد یا مطرود شده اند به عبارتی مدعیان پیروی از خط امام ضد خط انقلاب خوانده می شوند.

۳- کسانی که مدعی بودند در اسلام رای گیری معنی ندارد و اصول را نمی توان به آراء مردم سپرد وکسانی که دموکراسی غربی را بورژوازی و فاسد می خواند ند حال طرفدار سینه چاک دموکراسی شده اند.

۴- اصلاح طلبانی که دم از پاکسازی نظام از نیروهای افراطی میزدند وحاضر به هیچ همکاری با آنان نبودند حال از همکاری با آنان و عدم حذف آنان سخن می گویند.

۵- زنان مومنه در مجالس مردان نباید می آمدند و در صحبت با مرد باید ریگی زیر زبان می گذاشتند و حال نوه و نبیره آقای خمینی تابع حکم “پریرو تاب مستوری ندارد شده اند” و درست درهمین نظام وهمین زمان منتخب مردم قزوین به دلیل زیبایی بسیار اعتبار نامه‌اش تایید نمی شود .

سیاست میدان عمل است، مثل بازی شطرنج هر تغییر مهره در حرکت طرف دیگر اثر میکند و گاه تمام بازی را عوض می کند ولی این به معنای آن نیست که اصول و قوانین بازی هم عوض میشود.

لذا این که ذات گرایانه بگوئیم در این نظام با این قانون اساسی کاری نمی توان کرد بهانه برای گریز از عمل است زیرا سیالیت درسیاست اصل است . مهمتر آنکه فرض صحت آن و به انتظار تغییر قانون نشستن، باور به  این است که شرایط هم چنان ثابت میماند ..

جبهه ملی از دهه چهل سیاست انتظار را پیشه کرد. انقلاب که آمد نیروی موثری نبود و چار ه‌ای جز فراموشی یا تبعیت نداشت. با این استدلال موکول کردن عمل سیاسی ( نه بحث روشنفکرانه و نظری) به اصلاح قانون اساسی و حذف شورای نگهبان یعنی شاهد این انتخابات و تاثیرات وسیع آن در امور داخل و بین المللی شدن . با این استدلال عموم تلاشگران و سیاستمداران از دوره رنسانس تا به حال راه عوضی رفته اند. مثلا چون دین از حکومت جدا نبوده یا اقلیت‌ها فاقد حقوق شهروندی بودند پس باید صبر میکردند تا اول همه در برابر قانون مساوی شوند، بعد وارد سیاست شوند.
نقل جمله‌ای شاید کمک به بحث کند. در سال ۱۳۵۸ یکی از سران سیاسی کشور در نطقش می گوید ” این طور نیست که انتخاب را باید چند مجتهد عمل کنند این معنی دارد که ۲۰۰ مجتهد در قم و ۱۰۰مجتهد درجاهای دیگر داشتیم اینها بیایند انتخاب کنند و مردم بروند کنار این یک توطئه است دانشگاهی بدانند این را که همان طور که یک مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت کند یک دانشجوی جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند آن گاه شیطنت این بود که سیاست از مذهب خارج است حالا می گویند که سیاست حق مجتهدان است یعنی در امور سیاسی در ایران ۵۰۰ نفر دخالت کنند باقیشان بروند سرکارشان و چند نفر پیر مرد ملا بیایند دخالت کنند .این از آن توطئه سابق بدتر است”

حدس بزنید این سخنان از کیست آن هم در کشوری که ولایت مطلقه فقیه حاکم است و مجلس خبرگان رهبر را بر میگزیند و رهبر جز به خدا به کسی نباید جوابگوباشد و شورای نگهبان منکر شعور مردم است و چند پیرمرد از نفس افتاده و منصوب شده برای ملت تصمیم می گیرند و هر که را رهبر یا نیروهای قدرتمند نخواستند حذف می کنند .اگر بدانید که این سخن آیت الله خمینی در اول ایماه ۱۳۵۸ است آن وقت می بینید سیاست چقدر سیال است.

این تنها مختص  آمریکا نیست که سیاستمداران دو قرن گذشته منتظر حقوق زنان و سیاهان برای ورود به صحنه سیاست نشدند، بلکه این حکم همه جا جاری است. هر جاکه بشود در هر حد که بتوان باید وارد عمل شد مگر آنکه ضرر عمل بیش از کنار نشستن باشد، که این یک کار تاکتیکی است که خود معلوم است، برای کوتاه مدت است  و با بسیاری ملاحظات.  نه آن که  چند دهه به ایستیم تا قانون دگرگون شود و قانون اساسی تعویض شود و نکوشیم؛ که با وجود همین قانون اساسی هر جا که می شود باید وارد سیاست عملی شد  و ظرفیت جمهوریت آن را بالا ببریم.